گُلی میترسم که پژمرده شی بمیری و بری!

ساخت وبلاگ

ماهی گُلی عیدمون مُرد!:|

و اما مشروح خبرها:

سر صُپّی رفتم سبزه‌ و گل بنفش نامعلوم الاسمم رو آب بدم که دیدم اومده روی آب:(

هی بهشون گفتم نخرینا!گوش نکردن.این از این.مشکل اینجاست که دو تا ماهی بودن و اونیکه زنده مونده یه جوری شده.انگار شوک زده شده!با یه نگاه بُهت زده فقط وایستاده یه جا.قیافه‌ش یه جوریه انگار یه چیزی رو می‌بینه که ماها نمی‌تونیم ببینیم و همونطور به افق خیره و مبهوته!

قبلا تا یک فرسخیش می‌رفتیم هشت دور دور خودش می‌چرخید.این سری چشممو چسبوندم به تُنگ انگار نه انگار!

یکی دو تا دینگ دینگ زدم به شیشه ...اصلا!مسخ شده بود!

بهش گفتم:یه کاری بکن،یه حبابی چیزی،اصلا از همین پی پی درازا،یه حرفی بزن لعنتی!فحش بده، داد بزن!بگو ازم متنفری ولی یه کاری بکن!!!

چشماشو برگردوند سمت من،لپاشو چندبار پر و خالی کرد و گفت:

frankly my dear,i don't give a damn!

+خب این اتفاق نیفتاد:)-که اگه میفتاد باید به وید زدن من شک میکردین اصولا!-اتفاقی که افتاد این بود که همونجور که با لپاش حباب تولید می‌کرد یه خط تیره‌ی بلند از خودش صادر کرد!=)

یعنی در اصل حتی اگه حرف منم میفهمید و حتی اگه به حول و قوه‌ی الهی قدرت حرف زدن به فارسی رو هم می‌داشت بازم تو همین حالت باید می‌موند.چون بزرگوار حافظه اش سه ثانیه است و لابد هر سری باید براش تکرار می‌کردم و تا بیاد جواب بده دوباره !دوباره!

+من سرچ کردم دیدم که نوشته حافظه‌ی ماهی گلی سه ثانیه نیست و بیشتر از این حرفاست:|اون دبیر فیزیکی که به ما می‌گفت ماهی گلی باید بره ازش معذرت خواهی کنه!

daddy long legs...
ما را در سایت daddy long legs دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddaddy-long-legs8 بازدید : 65 تاريخ : پنجشنبه 8 فروردين 1398 ساعت: 17:04